موعود

موعود

سنگ ...

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ق.ظ

یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه کار کرد
.
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد

از ذهن من گذشت که با سنگ می شود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
.
با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را مهار کرد
.
یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی سرپناه ها همه را خانه دار کرد
.
یا می شود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
.
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد
.
با سنگ مفت می شود اصلا به لطف بخت
گنجشک های مفت زیادی شکار کرد
.
یا می شود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد
.
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را 
در چشم ناکس و کس شرمسار کرد
.
ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ
اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد:
.
تنها به یک جوان فلسطینی ام بده
با من ببین که می شود آنگه چه کار کرد!

شعری از علی فردوسی در ضیافت افطار رهبر انقلاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی